دانلود رمان دنیای این روزهای من از حنا۲۰۱۲ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد دختری بنام آرام که بخاطر بلای که همکلاسیش سهیل براون میاره از نامزدش جدامیشه و با سهیل ازدواج می کنه و…
خلاصه رمان دنیای این روزهای من
از شانس گند ما، همون موقع که من اومدم خونتون دایی جونت هم اومد. هر دو به سمت کلاسا گام برمی داشتیم. -راستی آرام؟ -ها؟ خندید و گفت: – ها و مرض. من نمیدونم چه بدبختی میاد تورو بگیره. پوزخندی زدم و گفتم:- نیکی چفت کن اون بی صاحابو. سریع گفت:- باشه باشه. خواستم بگم موهات چرا همچینه؟ ریز ریز بافتیشون بلا؟ خدا نکشت خوب بلدی واسه داییت دلبری کنی ها. از به یاد آوردن دیشب مقنعه ام را جلوتر کشیدمو گفتم:- این اشکان که خدا بگم چی کارش کنه.
دیشب گرفته دور موهای من و مثلا عروس بازی میکرد با این سن و سالش.یکی از ابروانش را بالا داد و گفت:- عروس بازی؟ به شانه اش زد مو گفتم:- نیکی فکر منحرفت رو قفل کن. منظورم اینه که مهتاب رو دوماد کرده بود و منو عروس. لحظاتی مات ایستاد و بعد شروع کرد به قهقهه زدن. همه ی نگاه ها به سمتمون چرخیده بود. جلوی دهنشو گرفتم و گفتم:- چته مرض توی جونت؟ کمتر بخند خب. آهسته تر شروع کرد به خندیدن و درمیان خنده هایش گفت: -آخی… خوب که داییت نبودا. وگرنه…
میون حرفاش پریدم: -نگار دایی روی رفتار بچه هاش با ماها حساس نیست. وقتی روی صندلی هامون جا گرفتیم نگار با دستش موهامو لمس کرد و گفت:- الهی نیکی قربون دستاش بره… ببین چه لطیف بسته اینا رو… سپس آهی کشید و گفت:- خدا نصیب ما کنه. با حالت چندش آوری گفتم:- ای ی ی ی ی. نیکی حالم به هم خورد. زشته به خدا هی غرورتو واسه پسرای هردمبیل می شکنی. همین طور که داشتم براش حرف می زدم احساس کردم حالت چهرش تغییر کرد…